رقصای آخر برگ بی جون؛ کندن از شاخه ی ناامیدیرد شدی له شدم زیر پاهات؛ دیر به داد دل من رسیدی!مزه ی شادی از زندگیم رفت؛ بس که چشم انتظار تو بودم…شادیم شادیای قدیمی؛ مث وقتی کنار تو بودممث بوی نم و برگ پاییز؛ که تو دلم بی تو جایی ندارهعاشق ابر و بارونم اما بی تو؛ بارون صفایی نداره!بی تو بارون صفایی نداره؛ بی تو بارون که بارون نمیشه!نیستی از خونه بیرون نمیرم؛ خیس بارون شم از پشت شیشه…رفتی و شهر خاکستری شد؛ آسمونم میخواد کم نذاره!گرد مرگو میپاشه تو کوچه؛ غم یه شهر رو سینم سواره…سرنوشتم مث قطره ای؛ که آخرش از خودش خسته میشه…دست ابرو رها کرد و گم شد! بی هدف میخوره روی شیشه…انگار آخرین صحنه ی زندگیشه تازه فهمید به این سادگی نیستزندگی بودن فقط تو خیالات؛ این که اسمش دیگه زندگی نیست!بی تو بارون صفایی نداره؛ بی تو بارون که بارون نمیشه!نیستی از خونه بیرون نمیرم؛ خیس بارون شم از پشت شیشه… انتظار...
ادامه مطلبما را در سایت انتظار دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cheshmeyesepid بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 17:48